محرمانه
خدايا روزها ميگذرد و من در پيچ و خم جادههاي زندگي گيج و مبهوت گام برميدارم من در اين خستگي تنها به كمك كورسويي از نور اميد تو گام برميدارم من ميدانم كه چارهاي جز رفتن نيست و ميروم اما خدايا بدان تنها به اميد تو ميروم پس تنهايم نگذار ميدانم بندهي غرق گناه توام اما هيهات از آن دل رحيم تو كه مرا تنها بگذارد ...