الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

ستاره زندگي

چهارشنبه سوري

"سرخي تو از من زردي من از تو" ديروز باباجي مثه هر سال زود اومد خونه. النا جونم كه خواب بود. بعد اينكه بيدار شدي و مي‌ميتو خوردي با هم ديگه رفتيم پائين كه يه خورده آتيش بازي كنيم. دختر گلم از صداي ترقه ميترسيد و هي مگفت ديديد ديديد. ميخواستي سوار ماشين شي كه صداي ترقه‌ها رو نشوي. چند دقيقه‌اي بيشتر نمونديم، آخه دخملم گريه ميكرد . دوس نداشتي سر و صداها رو. ماماني فدات شه دختر ناز من. بعدش رفتيم خونه كلي با باباجي بازي كردي. اينم از چهارشنبه سوري امسال ما. ...
24 اسفند 1390

فرشته‌ها

  ماماني ميگه: فرشته‌ها دس ميزنن ... دخترم جواب ميده: دس دس دس دس دس دس . ماماني ميگه: فرشته‌ها پا ميكوبن ... دخترم جواب ميده: پا پا پا پا پا پا . وقتي دارم تلفني با خاله صحبت ميكنم مياي ميگي دس دس دس كه خاله برات بخونه و تو هم جواب بدي. ديد ديد ديديد ديد، (كي ديديد داره؟): بابا . چند روزه ياد گرفتي ميگي بحي (وحيد)!!!!!!!! ديروز بازم رفتيم سرزمين عجايب. ايندفه ديگه حسابي همه بازيها رو خودت بخوبي انجام ميدادي.                                   &n...
29 بهمن 1390

مهد كودك

امروز بعد از سه هفته باز مجبور شدم بذارمت مهد. دو هفته كه خونه مادرجون بوديم حسابي سر حال شدي، صبح‌ها هم عادت كردي دير بيدار شي. خاله جون اينا واسه شلوغ كاري و شيرين بازيهات دلشون تنگ شده. توي اين دو هفته ياد گرفتي بگي مادر جون، الهه، پوشو (پاشو)، گل سر، عينك. خاله عاشق هوييا (هورا) گفتنه . ديروز هم وقتي من از برد فوتبال خوشحالي مي‌كردم همش هويــا هويــا ميگفتي. امروز ساعت 7:00 از خواب پا شدي انگار ميدونستي قراره بريم مهد . وقتي مربيتو ديدي، رفتي بغلش، ولي زير زيركي نگاش ميكردي  . بعدشم كلي سفارشتو كرديم ، يه نامه هم گذاشتم توي كيفت كه يادشون باشه بيشتر مراقبت باشن. خدا جون دخترم رو به تو مي...
15 بهمن 1390

سرزمين عجايب

جمعه بعد از برنامه خاله شادونه رفتيم سرزمين عجايب. كلي بازي كردي  . بيشتر توي قسمت استخر توپ و قصر بادي بودي  .  2 تا بازي هم با ماماني سوار شدي، 1 بازي هم با بابايي. حسابي خسته شدي و موقع برگشت توي ماشين خوابت برد. رسيديم خونه هم يه كوچولو شير خوردي و خوابيدي تا صبح . ...
20 دی 1390

خاله شادونه

ديروز دوست بابا اسم النا رو داده بود واسه برنامه "شادونه در سرزمين دونه‌ها"    ما هم النا جونو برديم برنامه خاله شادونه. همش 2 دقيقه و 30 ثانيه سر جات نشستي بعدش گريه كردي آوردنت بيرون ! خاله شادونه داشت شعر سلام سلام رو مي‌خوند كه به يكي از دونــه‌ها گفت اون بچه داره گريه مي‌كنه بعد اون نارنجيه (دون دون) بغلت كرد آورد پيش ما . با همين چند دقيقه هم كلي ذوقيديم. فيلمت رو هم ضبط كرديم، به همه دوستامم نشونش دادم .   ...
17 دی 1390

آب بازي؟

النا خانم عاشق حمومه. وقتي از مهد تحويلت ميگيريم توي ماشين به بابايي ميگي آب باجي؟ مخصوصاً نزديك خونه كه ميشيم انگار خيابونا رو ميشناسي، يه ريز مي‌پرسي"آب باجي؟" تا جواب نگيري ول كن نيستي. كي جرأت داره بگه نه !!!!!!  تا مي‌رسيم خونه مي‌خوابي كه لباساتو در بياريم و بري آب بازي    . بابايي هم كه واسه بازي كردن با دخترش كلي حوصله داره و خسته نميشه، توي حموم با كف روي موهاش، برات شكلك در مياره، تو هم اداشو در مياري  . ...
14 دی 1390

دايره لغات

چند روزه ياد گرفتي كه اعضاي بدنت رو نام ببري! پاهاتو ميگيري ميگي با   به دستات ميگي دس به گوشت ميگي گو موهاتو ميگيري ميگي مو به چشم هم ميگي چش ديگه اينكه واسه بعضي چيزا اسمايي گذاشتي كه عجيبه! به خودكار ميگي گوچي به لب‌تاب ميگي آنا اسم دوستات رو هم بلدي! پروشا = برودا ماهان = ماني اسم چند تا حيووني كه بلدي: ماهي = ماني پيشي = پيجي گاو = آو جوجو = جوجو هاپو = هاپو قورباغه = قوربا ...
14 دی 1390