الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

ستاره زندگي

ستاره باهوش و مهربونم

  توي اين مدتي كه نبودم النا جونم كاراي زيادي ياد گرفته. 2 تا شعر كه خاله محدثه بهش ياد داده. از مهد كودك هم پائيزه و پائيزه شعر روزاي هفته رو توي هفته‌ي اولي كه كلاش عوض شد ياد گرفت. الان ديكه دخترم 6 تا شعر حفظه. راستي ماههاي فصل پائيز رو هم بلده بگه!!! "مر، آبان، آشن" نقاشي كشيدن رو هم خيلي دوس داره. عاشقه اينه كه براش كتاب بخونم. هنوزم كارتوناشو با دقت نگاه ميكنه. امروز صبح وقتي داشتم مي‌‌بردمش مهد به من گفتش ماماني زود برميگردم، مامان فدات بشه كه دختر مهربونه مني. موچ موچ. ...
1 آذر 1391

دختر خوب مامان

الان سه هفته میشه که النا خانم می می نمیخوره. توی تعطیلات یه هفته ای هم موفق شدم بهت یاد بدم جیشت رو بگی. البته دو روزه یاد گرفتی. دیگه مهد هم بدون پمپرز میری. برات یه دوچرخه خوشگل قرمز و سفید خریدیم که عاشقشی. دو تا شعر هم یاد گرفتی که خیلی قشنگ میخونی. توی این مدت همچنان اینترنت اداره وصل نشده  واسه خونه هم هنوز تلفن نگرفتیم. باز دارم از خونه مادرجون مینویسم، سری بعد عکسامو میارم اینجا اگه بتونم آپلود کنم. ...
17 شهريور 1391

نوشهر

هفته گذشته با دوستامون رفتیم نوشهر. دومین سفر زمینی رو با النا جون تجربه کردیم. توی مسیر رفت خیلی خوشال بودی و اصلاً اذیت نکردی، ولی موقع برگشت یه خورده بیحال بودی و همش بغلم خوابیدی. روز اولی که رفتیم دریا از موجها میترسیدی و دوس نداشتی بری توی آب، ولی روز بعد حسابی آب بازی کردی. یه روز هم رفتیم جنگل، النا جون سوار اسب شد و یه عالمه توپ بازی هم کرد. در کل سفر خوبی بود به همه خوش گذشت. دو هفته میشه که اداره اینترنت نداریم، الانم از خونه مادرجون اینا دارم مینوسم، اینجا هم دسترسی به عکسام ندارم. توی پست بعدی از دختر گلم عکس میذارم. بوس بوس واسه النا جون مامان. ...
12 مرداد 1391

خونه جديد

بالاخره جمعه اسباب‌كشي كرديم، النا جون هم دختر خوبي بود 2 روز گذاشتيمش پيش خاله مريم. مادر جون اينا هم ديروز از مسافرت برگشتن. هويا هويا ما هم از ديروز خونه مادر جون رفتيم، حالا حالا هم موندگاريم. دختر گل مامان هم پيش خاله‌هاش حسابي خوش ميگذرونه. النا جون ديگه تقريباً همه كلماتي كه ازش ميپرسيم رو ميگه. آفرين دختر مامان.
28 تير 1391